سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

به نام او که زندگی از او رنگ می گیرد

سلام

امروز 7 تیر 1393 مصادف است با سالگرد ازدواج آقا خان و خانوم بانو

خیلی خیلییییییییییییییییییی زود گذشت نمیگم خوش گذشته یا بد اما هر چی که بود هر جور که بود واقعا زود گذشت

روزای خوش هم داشتیم روزای ناخوش هم داشتیم چیزی که به یادگار میمونه همون خاطرات تلخ و شیرینه

همیشه میگم بازم میگم ما سسسسسسخت شروع کردیم هردومون سخت گرفتیم خانواده هامونم سخت گرفتن

با گریه و اشک و آه با کلی غصه و روزای بد زندگیمونو شروع کردیم طوری که هروقت یاد اون زمان میفتم ناخودآگاه گونه هام خیس خیس میشه

زندگی ای که میشد با عشق با خوشی با دلخوشی شروع بشه چرا اینجوری شد؟چرااااا؟همه در حق ما بد کردن خودمونم در حق خودمون بد کردیم

خدایا خودت از این به بعدشو برامون شیرین کن این یه سالو اصلا نفهمیدم چطور گذشت خاطرات اون یه سال عقد هنوز باهامونه تا آخر عمرم باهامونه

اونا رو چطوری میتونیم فراموش کنیم؟ چطوری از ذهنمون پاکشون کنیم؟ گریه های شبونه ی اون یه سالو چطور میتونم فراموش کنم؟ کم محلی ها بی محبتی ها رو چطور؟؟؟

خدای خوبم سال دیگه همین موقع یه نفر دیگم بهمون اضافه میشه دلم نمیخاد اون مث مادرش مث پدرش روزای سختی داشته باشه خدایا شرایط زندگیمونو طوری بکن که پسرمون حتی یه روزم بهش بد نگذره...

وای چقد غمناک نوشتم مثلا امشب شب عروسیمون بود یه سال پیش باید دست بزنیم بزن و بکوب راه بندازیم شادی کنیم خدایا نذار شادی هامون فقط به ظاهر باشه ته ته ته دلمونم شاد کن...

امروز آقاخان به پیشواز ماه مبارک رفته من که نمیتونم روزه بگیرم همینجوریشم نی نیم ضعیفه چه برسه روزم بگیرم خودم هیچی برای اون طفلی ضرر داره خب

شاد شاد شاد بمونید...

 


نوشته شده در شنبه 93/4/7ساعت 2:43 عصر توسط بانو | نظر
نمایش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

فال حافظ